باز هم قلبی به پایم افتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد
یار هم در گیر و
دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد
باز هم از چشمه لب های
من
چشمه ای سیراب شد سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروی در خواب شد در
خواب شد
بر دو چشمش دیده می ورزم به ناز
خود نمی دانم چه می جویم در
او
عاشق دیوانه می خواهم که زود
بگذرد از جاه . مال آرزو
او شراب بوسه
می خواهد ز من
من چه گویم دل پر امید را
او فکر لذت و قافل که من
طالب آن
لذت جاوید را
من صفای عشق می خواهم از او
تا فدا سازم وجود حویش را
او
تنی می خواهد ار من آتشین
تا بسوزاند در او تشویش را
او به من می گوید ای
آغش گرم
مست نارم کن که من دیوانه ام
من به او می گویم ای نا آشنا
بگذر از
من من ترا بیگانه ام
آه ار این دل اه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس
رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا کس به آوازش نخواند
...
من به او می گویم ای نا آشنا
بگذر از من من ترا بیگانه ام
آه از این دل اه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا کس به آوازش نخواند
سلام
همه این رو تجربه کردند همــــــــــــــــــــــه!
...
...
سلام
عالی بود مثل همیشه
زیبا بود مثل همیشه
قشنگ بود مثل همیشه
سلام
شعرو خوندم نمیدونم واسه چندمین باره ولی بازم برام
تکراری نبود
ای دریغا کس به آوازش نخواند
سلام ... خوبی ... متن زیبایی بود... من هم متن جدید دادم ... خوشحال میشم بهم سر بزنی ... قربانت مریم
سلام عزیزم شعرای فروغ همگی جالب و با معنی هستن امیدوارم موفق باشی.
دوست عزیز سلام!
من هم به شعرای فروغ علاقه دارم .مخصوصا (ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)
خوب بود موفق باشید.